الان بچه هه ۷ ساله تخت دو نفره داره. زمان ما، میذاشتن ما رو پاهاشون به حالت سانتریفوژ اینقد تکون میدادن تا پلاسمای خونمون جدا میشد میخوابیدیم
............................................
تلویزیون داره میگه : جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ... یهو بابام برگشته میگه : مسیرشون مشخصه دیگه ... اینترنت ..آشپزخونه... اینترنت...دستشویی... اینترنت...تخت خواب
............................................
حس اون سیگار رو دارم که همه جا حرف از ترک کردنشه … .................................................
بابام با عصبانیت گفت : دختر تو از صبح تا شب تو اون ف ی س بوک دنباله چی میگردی!
داداشم گفت: جوابش چهار حرفه.. شوهر! هیچی دیگه الان بابام منتظره واسش داماد پیدا کنم
....................................
نظرات شما عزیزان:
|